آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

شب قدر

 آن شب اندر بیت مولا غیر درد و غم نبود

هیچ کس مظلوم‏تر از او در این عالم نبود

 اشک بود و آه بود و سوز بود و شور بود

بود بیمار و طبیب، اما کمی مرهم نبود

 وقت گفتار وصایا بود و هنگام وداع

حال فرزند بزرگش ظاهراً درهم نبود

 عمر او رفت و به رغم آخر عمر نبی

آخرین حرف علی را هیچ نامحرم نبود

 غیر عباس و حسین و زینبین و مجتبی

آشنا و محرمی در حلقه ماتم نبود

 صحبت از دشت بلا بود و غریبی حسین

غیر سقّای حرم کس بر عطش ملزم نبود

 کی توان گفتا که در این‏محفل پر شور و شین

دختر یکدانه پیغمبر اکرم نبود

 در میان سطرهای آخر درس علی

غیر اکرام و سفارش بر بنی آدم نبود

 گفت کن با قاتلم اینک مدارا یا بُنی

گرچه پیمان بست با ما عهد او محکم نبود

 چون سوی دیدار زهرا بود نائل زین سبب

از علی خوشحال‏تر آن‏شب در این عالم نبود

شب قدر

گویید به این طفلان من شیر نمی‏خواهم

اینگونه یتیمان را دلگیر نمی‏خواهم

ای اهل وفا گویید با قوم جفا پیشه

بردست یتیمانم زنجیر نمی‏خواهم

یک روز به ظرف شیر یک روز به ضرب تیر

خود شیر خدا هستم شمشیر نمی‏خواهم

از زینبم استقبال با سنگ نمی‏ارزد

از لشگرم استقبال با تیر نمی‏خواهم

ارکان نمازم را بی واهمه بشکافید

هنگام نماز امّا تکفیر نمی‏خواهم

تکریم کنم امروز در کوفه یتیمان را

کوفی! ز یتیمانم تحقیر نمی‏خواهم

دل تنگ رسول اللّه دل بسته زهرایم

در دیدن دلداران تأخیر نمی‏خواهم

مشتاق به دلدارم لبیک به لب دارم

یک لحظه لقاء اللّه را دیر نمی‏خواهم

با قاتلم ای دلبند از لطف مدارا کن

هنگام قصاصش هیچ تأثیر نمی‏خواهم

شب قدر

بر قلب زینب ابر غم می‏بارد امشب

سوز دلش بوی مدینه دارد امشب

زینب ز ابر دیده می‏بارد ستاره

دارد به پیشانی بابایش نظاره

آرام بهرش سفره افطار چیند

در چشم او رخساره مادر بیند

این عالمه غیر معلم بی قرار است

آگه شده بابای او چشم انتظار است

آرامش او کرده زینب را پریشان

گوید پدر اینگونه قلبم را ملرزان

ای کاش من در کوچه سیلی خورده بودم

اینجا نبودم در مدینه مرده بودم

ای کوچه‏های کوفه از غربت بمیرید

بوسه ز پای رهبری مظلوم گیرید

ای خاک نخلستان ز رویش توشه بردار

خود را به زیر پای او آرام بگذار

مرغان عاشق راه مولا را بگیرید

او بی کس است امشب شما بهرش بمیرید

امشب علی مات جمالی لاله گون است

ذکر لبش »انا الیه راجعون« است

خانه نشین داغ زهرای نجیب است

دلخسته از نامردی شهری غریب است

محراب را چون پشت در گلگون نماید

بر شهر خونین او سر غربت بساید

بهر علی هنگامه پرواز گردید

تا که ز پا افتاد دستش باز گردید

شب قدر

ای خدا ای فاتح هر مشکلم

وی همه آرامش جان و دلم

بشنو از دل راز یک بی آبرو

ده مجال گفتگویم، گفتگو

در شب احیا به تو رو کرده‏ام

خویش را با توبه همسو کرده‏ام

گرچه عمری با گنه بنشسته‏ام

گرچه قلب صاحبم بشکسته‏ام

صبر کن، از کیفر من بر حذر

تا کنم در خویش تجدید نظر

بهر تو خود را مهیا می‏کنم

توبه را در خویش احیا می‏کنم

هر که باید رفت چون فرزند نوح

توبه باید، توبه از نوع نصوح

چونکه امشب بامنیبین زیستم

راضی از عمر گذشته نیستم

بر تو عمری بدگمانی داشتم

بهر شیطان آشنائی داشتم

چون بگیرم آینه در دست خویش

فاش بینم، فاش، روی پست خویش

گرچه دل بد کرده تکفیرش مکن

بنده‏ات برگشته تحقیرش مکن

هرکه بر حال خراب خود رسید

پیش از مردن حساب خود رسید

هر که گیرد آینه در پیش رو

کرده‏های خویش بیند مو به مو

خویش را بیند که خود با خود چه کرد

تا بداند سخت باید توبه کرد

باید از بگذشته‏ها عبرت گرفت

دست را بر زانوی همت گرفت

حال باید وادی تحلیف رفت

یا علی گفت و سوی تکلیف رفت

سخت باید نفس را بشکست و ماند

عهد و پیمان با شهیدان بست و ماند

همچنان بار شهیدان مبین

مانده انبان یتیمان بر زمین

راه ما راه شهیدان خداست

کیست پرسد ای خدا مهدی کجاست

گرچه دل شرمنده است از روی تو

ای خدا با مهدی آمد سوی تو

نیستم اینک از الطافت خدا

سینه‏ای دارم شبستان خدا

یا حلیم امشب که من سرگشته‏ام

یا علی گویان سویت بر گشته‏ام

شب قدر

ای خدا طالب کلام توأم

تشنه‏ام تشنه سلام توأم

تو همه حاجت و جواب منی

بر طرف ساز هر حجاب منی

تو سزاوار سجده عشقی

تو حواله کننده رزقی

چاره ساز قلوب پُر آهی

راه ساز هر آنچه گمراهی

تو کرامت کننده فضلی

در فضیلت دو دست پر بذلی

تو کریمی تو ناصری تو حلیم

تو حکیمی تو قادری تو علیم

تو عزیزی تو مؤمنی تو مجید

تو ودودی تو مبدعی تو معید

تو حبیبی تو خالقی تو مجیب

تو حسیبی تو رازقی تو رقیب

تو جلیلی تو بارئی تو جمیل

تو وکیلی تو صاحبی تو کفیل

تو مفتح تو مقتدر تو کبیر

تو مفرّج تو منتقم تو مجیر

تو گشاینده گره‏هایی

تو زداینده غم مایی

تو به ما لطف هل اتی کردی

ختم پیغمبران عطا کردی

پدری داده‏ای چنان مولا

مادری داده‏ای چنان زهرا

تویی آن منعم و تویی ذوالمن

تو به ما داده‏ای حسین و حسن

تو به ما داده‏ای همه حاجات

بانویی همچو عمّه سادات

ای تو داده به شیعه شیون و شین

کاشف الکرب داده‏ای به حسین

دل ما را تو کرده‏ای عاشق

آفریدی تو شیعه صادق

تو دل نرم داده‏ای به رضا

خواهری شبه زینب کبری

تو به ما داده‏ای ولایت را

نعمت پاک مرجعیت را

شکر هر نعمتی تو را باید

پس چرا مهدی‏ات نمی‏آید

قدرت شکر کوه نعمت نیست

علت طول عصر غیبت چیست؟

گر گناهان ماست سدّ ظهور

ظلمت ما ببر به آیه نور