آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

گل آفتابگردان

گل‌ آفتابگردان‌ رو به‌ نور می‌چرخد و آدمی‌ رو به‌ خدا. ما همه‌ آفتابگردانیم. اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست. آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.
اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.
آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد، اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد!
آفتابگردان‌ راهش‌ را خوب می داند و کارش‌ را دقیق می‌شناسد. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ دیگر ندارد. او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند، در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید...
دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است. آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا. بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد و بدون‌ خدا، انسان نیز دوام نخواهد آورد.
آفتابگردان‌ گفت: روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد، دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی، دیگر "تویی" نمی‌ماند. و گفت‌ من‌ فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر می‌کنی؟ آفتابگردان‌ این‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.
گفتگوی‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند. زیرا که‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود...
جلو رفتم‌ بوییدمش، بوی‌ خورشید می‌داد. تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود. خداحافظی‌ کردم، داشتم‌ می‌رفتم‌ که‌ نسیمی‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌، همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد! ولی نام‌ انسان،‌ آیا کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهد انداخت؟
آن‌ وقت‌ بود که‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گریستم...