آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

اربعین حسینی

اربعیـــن آمد و اشکــم ز بصر می آید
گوییـــا زینب محــزون ز سفر می آید

باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیـــــران ره شـــــام خبر می آید 

 

 

اربعین حسینی، هنگامه میثاق خونین


در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏ها پیچید و آنگاه که خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستی‏شان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه‏قاهی که با آه آه کودکان گره می‏خورد، گستره میدان شعله‏ور را می‏پوشاند.

دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه‏های آراسته، به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته‏ترین دل و تاول‏زده‏ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.

زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده‏اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است. اما خروش رعدگونه زینب‏ علیها السلام، آذرخش خشم سجاد علیه السلام و زمزمه حسین ‏علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان‏ها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده‏ها به میهمانی چشم‏های بسته آورد.

چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه‏ترین غروب، در گمنام‏ترین زمین، در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت ‏حسین‏علیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر ما سرما و گرما را به "چله‏" نمی‏شناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.

اینک، چهل روز است که هر سبزه می‏روید، هر گل می‏شکفد، هر چشمه می‏جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب‏ها شراره می‏زند. آنان که رنج پیمان‏شکنی بر جانشان پنجه می‏کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه‏های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته‏اند، بر خویش شوریده‏اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش می‏کوبند و اسب جهاد زین می‏کنند.

چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می‏پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده‏ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک‏های بسته را می‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می‏خواند.

اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت‏آمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی‏سوار را زین خواهد کرد؟

اربعین است. عشق با تمام قامت‏ بر قله "گودال‏" ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل‏های بارور، سربرآورده و حنجره‏ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می‏کشید، آسمان در آسمان به جست‏وجوی همصدا و همنوا سیر می‏کند. راستی، کدامین یاوری به "همنوایی‏" و همراهی برمی‏خیزد؟

مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی باقی بمانیم.

22 بهمن،انفجار نور

22 بهمن،انفجار نور   

 

مقدس است زیرا اگر عشق مرده بود ما الان با آرامش در خانه خود نبودیم و مثل عزه که در حال حاضر شاهد هستید می بایست منتظر یک خمپاره در وسط خانه خود می بودیم.

   

بنابر این ما تمام زندگیمان را مدیون این عاشقان هستیم که جان خودشان را برای آسودگی ما فدا کردند.

   

چه کسی حاضر است جان خودش را فدای دیگری کند؟ 


چه کسی جراتش را دارد؟
  

چه کسی حاضر است جلوی تانک دشمن ایستادگی کند با این حال که می داند کشته خواهد شد!!!!  

 

آری آزادی این خاک را مدیون شهدا و بزرگانی که برای ما جانفشانی کرده اند هستیم.  

 

نهضتی که در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید، امروزه برای بسیاری از ملل جهان چراغ راه زندگی است.  

 

مهمترین دستاوردهای این انقلاب در صحنه‌ بین‌المللی تاکنون به قرار زیر بوده است:


1. تجدید بنای تفکر انقلابی بر مبنای دین


2. مطرح شدن اسلام بعنوان یک ایدئولوژی انقلابی.


3. تلفیق موفقیت آمیز رهبری سیاسی و مذهبی.


4. احیاء اخوت اسلامی در میان مسلمانان جهان.


5. احیاء روحیه گرایش به معنویات و ارزشهای دینی در میان مسلمانان جهان.


6. احیاء روحیه خودباوری و سلطه ستیزی در میان ملتها.


7. منفعل شدن دولتها و قدرتها در برابر اراده ملتها.


از این رو ۲۲ بهمن تنها نباید به عنوان روز پایانی یک رژیم سیاسی و آغازی بر حیات رژیم دیگر تلقی گردد. بلکه باید از آن به عنوان سرفصلی برجسته در تاریخ سیاسی ایران و نقطه‌ای عطف در روند مبارزات ملت ایران یاد کرد.

محرم

 

 

 

 

 

 

عاشورا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عاشورا

 

 

در روز عاشورا می توان، جامه ای سرخ پوشیده به سرخی خون و فریاد برآورد که این سرخی نشانه پیروزی خون بر شمشیر است که درس آن را از واقعه کربلا آموخته ایم. می توانیم لباسی سر تا پا سفید بپوشیم و با صدایی بلند بگوییم، این کفن است که پوشیده ایم تا احدی باشد بین ما و حسین (ع) که در راه ادامه نهضت حق طلبانه و مرام ظلم ستیز او، همواره برای شهادت آماده ایم. میتوان سیاه بپوشید و بانگ سرداد که این سیاهی نشانه ی آن است که من و منها، در روز و روزهای عاشورا، حسین و حسین ها را تنها گذاشته ایم و آنها در مصاف با یزیدان مظلومانه به شهادت رسیدند و این لباس سیاه، نشانه ای است بر شریک جرم بودن ما در ریخته شدن خون آنها، زیرا که در جایی، حتی سکوت نیز شرکت در وقوع جرم است آیا این فکر لرزه بر اندام نمی اندازد و تصویر شریک جرم بودن در ریخته شدن خون حسین (ع) خواب را از چشمان ما دور می کند؟ می توان سبز بپوشید و گفت نهضت حسینی، خزان مظلومان را بها کرده و نوید این پیروزی برای بشریت بهار را به ارمغان آورده و ما از این خرمی سرسبز و زنده شده ایم. می توان زرد پوشیده و گفت ما به خزان نشسته ایم زیرا که بعد از عاشورا، بهار انسانیت، تابستان را پشت سر نگذاشته، به خزان رسیده است. میتوان خندید و شادی و پایکوبی کرد و فریاد شهیدان زنده اند را سر داد و گفت که آنان نمرده اند و نزد خداوند روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی متعلق به آنان است. می توان بر سر زد و شیون نمود که چرا هم رزم حسین (ع) نبوده ایم و این افتخار را نداشته ایم که هم رکاب او باشیم. می توان گونه های خود را به رنگ سرخ درآورد، همان گونه که منصور حلاج با خون خود، گونه هایش را سرخ نمود تا روی زردش را دشمن ظالم نبیند. می توان خاک بر سر ریخت که شایسته انسان خفت زده است و بگوییم ما نیز نسبت به راه حسین (ع) چنین بوده و هستیم. می شود علمدار شد و زور و بازوی خود را به رخ دیگران کشید، بساط زورآزمایی بپا کرد و شهرت آفرید که علم فلان دسته ی سینه زنی، از همه بزرگتر و سنگین تر است و هم می توان، سنگین ترین علمها را بلند کرد و گفت این به نشانه ی علم نهضت حسین (ع) است. به هر سنگینی ای که باشد آنرا بر دوش خواهیم کشید.

آری می توان هر کاری انجام داد، اما مهم این است که در پس آن کار، چه اندیشه ای نهفته باشد و به آن حرکت چگونه نگاه کنیم. ارزش در این است که ما با چه طرز فکری به رسالت خود نگاه کرده، در چه جایی و با چه محتوایی آن را پیدا می کنیم. ضمن اینکه باید بدانیم پس از رسیدن به این اندیشه ی درست، تازه در ابتدای راهی دراز قرار داریم که چگونه آن را به عمل تبدیل کنیم؟ حالا که او به ما یاد داد کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا و به ما آموخت، همه جا کربلا و همه روز عاشورا است. اینک ما در عاشورا و کربلای خود چه می کنیم؟ و اگر ما هم در صحرای کربلا بودیم، آیا حسین تنها نمی ماند؟ اما اگر در کربلا نبوده ایم تا افتخار هم رزم بودن با او را داشته باشیم اما در کربلای عصر خود که زندگی می کنیم کافی است حسین و حسین های زمان خود را بشناسیم عاشورا و کربلا به خودی خود پیدا می شوند. اما اگر حق طلبان و ظلم ستیزان همچنان تنها مانده اند به این علت است که هنوز شناختی از معرفت عاشورا نداریم و سنگرهای دفاع از حق همچنان خالی. بنابراین باید به سوگ نشست و سوگواری نمود. خدا را شکر کنیم که ما روز عاشورا در کربلا حضور نداشته ایم زیرا اگر آنجا بودیم یا در زمره یزیدان قرار داشتیم و یا از کسانیکه حسین (ع) را ترک کردند. بیایید معرفت و روح نهضت حسین (ع) را دریابیم و حماسه بزرگ او را زنده کنیم تا در زمره ی یزیدان زمان خود قرار نگیریم زیرا که جهان دوقطبی است یا راه حسین (ع) و یا راه یزید، راه سومی نیز وجود ندارد بیایید به حال خود گریه کنیم و دورنمایی از عملکردهای خود را پیش رو ببینیم و حساب نغمه های سفری خود را یکبار از نظر بگذرانیم. ببینیم که چه رسیده ایم دست که لیسیده ایم که تا چنین لقمه ها سوی دهان آمدند.

ظهر عاشورا است و ظهر عاشوراها فرصتی است که انسان با خود واقعی اش روبرو شود و نیز امروز در این آینه خود را مشاهده می کنم آنچه را که میبینیم باور نکردنی است. می بینم که چقدر عجول هستند (خلق انسان عجولا) تا چه حد حریص هستیم و سیری ناپذیر (خلق الانسان هلوعا) و جز شکم خود چیز دیگری را نمی شناسند و شکم بر من حاکم است (اولئک کالانعام بل هم اضل )، امروز براحتی دروغ می گویم، به گرسنه و درمانده تر از خود رحم نمی کنم، در اسراف غرق هستم و ... این است خود واقعی من که در آیینه ی عاشورا انعکاس پیدا کرده است.
آری عاشوراها، آیینه ی تمام قدی است در مقابل ما که می توانیم خود واقعی را در آن نظاره کنیم و این فرصتی برای شناخت خود است. بیاییم در این آیینه، منصفانه نگاهی به خود بیاندازیم و چاره ای بیاندیشیم و طرحی نو بیابیم تا پس از رسیدن به اندیشه ای درست، مسیر تحول را طی نموده و نهضت حسین (ع) را در عمل زنده نگاه داریم. وای اگر از همه ی این نهضت ها و حماسه های بزرگ برای ما فقط دست بریده، لب خشکیده، سر بریده و فرق شکافته ای و ... باقی مانده باشد معرفت حرکت انسانهای بزرگ تاریخ درگذر زمان به دست فراموشی سپرده شود و از آن همه درسها فقط رسم ها بجا بماند و بس، آن وقت است که باید گریست بر سر زد و شیون کرد و به ماتم نشست.
  

 

 

امروز عاشورا است به یاد آوردم سالهاست که با او بیعت بسته و بیعت شکنی می کنم، به یاد مهر نمازم افتادم که از تربت پاک کربلاست که من آنرا به نشانه ی بیعت با او مبنی بر ادامه ی نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانه اش به سجاده ام برده ام تا هر زمان که پیمان اول ایاک نعبد و ایاک نستعین را با خدا می بندم پیمان دوم را همراه با آن، با حسین (ع) بسته و بیعت می کنم تا من نیز همچون او حق طلب و ظلم ستیز باشم، اما دریغ از یک جو عمل. امروز در آیینه عاشورا خود را نظاره می کنم و جز پیمان شکنی که ارزش و اهمیت پیمان و بیعت برای او کاملا از بین رفته و در بعضی موارد، حتی به پیمان شکنی های خود نیز واقف نیستم، موجود دیگری نمی بینم. من از یک سو پیمان خود را با خداوند می شکنم و از سویی دیگر با حسین(ع) و می خواهم با شرکت در مراسمی و ریختن اشکی به خود بگویم که من با او هستم و دین خود را نسبت به او ادا کرده ام و با این وسیله وجدان پیمان شکن خود را راحت کنم. اما آیا بدینگونه کار خاتمه پیدا کرده و من در زمره حسینیان قرار گرفته ام؟ می خواهم این آیینه را بشکنم اما چه فایده :

آیینــه گر، نقـش تـــو بنمـــود راســت
خـود شکن، آیینه شکستن خطاست


باید جرات رویارویی با خود را داشته باشیم و بدانیم فرار از آن، مشکل را حل نخواهد کرد و پیمان سوم (لبیک لک لبیک ) را نبسته و بار پیمان شکنی ام از این سنگین تر نشده است و به شیطان نیز سنگی نزده ام که شریک دزد و یار قافله باشم و جرم پیمان شکنی ام را از این بیشتر نکرده و دروغ گویی ام بیشتر از اینها نشده است. به راستی اگر امروز حسین (ع) در بین ما بود و ما از آن حضرت سوال می کردیم که از ما عمل و وفای به عهد می خواهد یا گریه و زاری و بر سر زدن، چه جوابی به ما میدادند؟ مسلما می فرمودند که وفای به عهد را، زیرا او شهادت را برای نشان دادن راه خدا انتخاب نمود تا برای ما الگوی کاملی باشد از یک انسان متعهد نسبت به راه خدا (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، حق طلب و ظلم ستیز، تا ما بتوانیم او را نمونه و چراغ راه خود قرار بدهیم، نه اینکه برای شهادت افتخار آمیز او صرفاً شیون کرده و بر سر زنیم. آری باید برای این همه گمراهی پرت بودن از راه و پیمان شکنی های خود گریه کنم، حداقل امروز را، زیرا فردا همه چیز را دوباره فراموش خواهم کرد و چهره ی واقعی خود را نیز به دست فراموشی می سپارم، تا محرم و محرم های دیگر...