آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

رکورد طولانی ترین ساندویچ دنیا در ایران

 

طولانی ترین ساندویچ دنیا
به طول 1500 متر صبح جمعه (۱۳۸۷/۰۷/۲۶) در پارک ملت تهران آماده شد !
 

مراحل آماده سازی این ساندویچ 1500 متری از ساعت 8:30 صبح از مقابل جام جم تا داخل پارک ملت آغاز و نانهای فیبردار آن چیده و سپس مواد طبخ شده داخل ساندویچ روی آن ریخته شد. طی 48 ساعت قبل از این برنامه ‌32 آشپز به سرپرستی 2 سرآشپز بدون وقفه مشغول طبخ و آماده کردن مواد داخل ساندویچ بودند که این مواد بعد از آماده شدن توسط ماشینهای مخصوص حمل مواد غذایی به پارک ملت منتقل شد. این ساندویچ با 700 کیلو گرم گوشت شترمرغ، 700 کیلوگرم گوشت مرغ، 100 کیلو گرم فلفل دلمه، 120 کیلو گرم پیاز، 500 کیلو گرم سس مایونز، 700 کیلو گرم قارچ 700 کیلو گرم سس خردل و 500 لیتر روغن مایع آماده شده است. طولانی ترین ساندویچ دنیا اردیبهشت گذشته در ایتالیا و به طول 1378 متر آماده و در کتاب رکوردهای جهان، گینس به ثبت رسیده بود.

مسوولان گینس پس از گفتگو با مسئولان شهرداری تهران معیارهای ثبت این ساندویچ در کتاب رکوردهای جهان را اعلام کردند و به دلیل عدم حضور این افراد در تهران، تمام مراحل طبخ و آماده سازی ساندویچ تصویر برداری و به همراه تاییدیه وزارت بهداشت و وزارت صنایع در خصوص سلامت و رعایت استانداردهای لازم برای مسولان گینس ارسال خواهد شد. یکی از شرایط گینس استفاده از دو نوع محصول سنتی در طبخ این ساندویچ بوده است که به همین دلیل 1 کیلوگرم زعفران و 2 کیلوگرم زیره به عنوان ادویه ساندویچ مورد استفاده قرار گرفت. شهروندان تهرانی در مراسم طبخ طولانی ترین ساندویچ جهان حضور چشمگیری داشتند و بیش از 80 عکاس و خبرنگار داخلی و خارجی این مراسم را به سراسر دنیا مخابره کردند.
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بالا بردن بازدید سایت

  • یک چرخه از وبلاگهای مشابه تولید کنید:

ببینید. من به عنوان یک وبلاگنویس برایم مهم است که چه کسانی به مطلب من چه واکنشی نشان میدهند. پس وقتی به آمارگیر وبلاگم میروم و میبینم که شما در یکی از پستهای خودتان به من لینک دادید من سریعا برای گرفتن بازخورد مطلبم میام و مطلب شما را میخوانم.   

پستهای تان را با پستهای مرتبط تمام کنید:

شما میخواهید مثلا 10 تا بازدیدکننده به وبلاگ من بفرستید درست است؟ نترسید. این 10 تا

 وبلاگ شما را فراموش نمی کنند و همچنان وبلاگ شما را ( اگر ارزش داشته باشد ) خواهند خواند.

به این فکر کنید که اگر مثلا من یک لینک به وبلاگ شما بدهم من هم همان

 قدر ( اگر خیلی بیشتر نباشد ) بازدیدکننده جدید به وبلاگ شما می فرستم و این می شود

فرصتی برای جذب 10 بازدید کننده بیشتر. بالاخره وقتی خیلی از شما لینک بگیرم اگر یک لینک

 هم بدهم شما بازدید کننده بیشترتان را گرفته اید. البته خیلی کم وبلاگی است که به وبلاگ

 من 10 تا هم بازدید فرستاده باشد پس نگران بازدید کننده های خودتان نباشید! به عدد

 کوچولوی 10 هم فکر نکنید. اگر چه 10 خواننده درصدی هم از خواننده های شما نباشد

 اما به مرور زمان این تعداد خیلی زیاد میشود.

شما که برای پستهایتان این همه وقت میگذارید یک دقیقه هم وقت بگذارید و پستتان را با پستهای مرتبط تمام کنید. پستهای مرتبط پستهایی است که حدس می زنیم خواننده علاقه مند به نوشته ما از آن هم خوشش خواهد آمد. البته آن هم باید در وبلاگ خودمان باشد.  

 از سایدبارتان بازدید بسازید:

در پایان هر مطلب من می توانید پستهای مرتبط را ببینید.

اگر میخواهید بدانید چقدر تاثیر دارد من زمانی که تازه این کار را شروع کرده بودم، یک پست را در نظر میگرفتم. زمانی که بازدیدش به 2000 می رسید مقدار کلیک روی لینکهای مرتبط را می شمردم. به صورت میانگین که به دو مطلب مرتبط لینک میدادم به ازای هر 2000، 500 بازدید  هم از این راه به دست می آوردم. حال مثلا اگر بازدید شما از دو پست 4000 باشد

می شود 5000. اختلاف دیگر قابل چشم پوشی نیست!

اگر روی هاست شخصی وردپرس استفاده میکنید افزونه برای پست مرتبط زیاد است.

به سایدبار کنار هر پستتان نگاه کنید. خواننده آنجا را هم میبینند. بد نیست بعضی اوقات به خودتان در آنجا لینک بدهید. مثلا به سه پست برترتان. برای این کار هم افزونه در وردپرس زیاد است. خواننده های شما تصاعدی این مطالب را میخوانند و این پستها تصاعدی پربازدید می شوند. من در صدد هستم دوباره این شیوه را در این وبلاگ اجرا کنم اما بر حسب تجربه میگویم حدودا به ازای هر 1000 بازدید حدودا 50 کلیک هم این لینکها میگیرد. اگر وبلاگتان از طرف لینکدونی های زیادی حمایت میشود این بازدید تا حدود 150 به ازای هر 1000 بازدید پیش بینی میشود. بد هم نیست :)  

پستهای چند بخشی بسازید:

بعضی از اوقات نیاز است که پستهای تان را چند تکه کنید. برای این مورد افزونه های خوبی  چون وجود دارد که پستهای شما را به چند قسمت تقسیم میکند. برای این منظور مثلا شما میخواهید یک پست درباره فیدبرنر بنویسید
برای این منظور یک قسمت از مطلب میشود درباره اینکه چگونه حساب فیدبرنری بسازیم باشد.

 یک قسمت درباره مزایای فیدبرنر و … همه اینها را میتوانید به صورت صفحات جدا بنویسید و بعد در یک پست با هم ادغام کنید. البته باید سعی کنید شرافتمندانه از این قابلیت استفاده کنید و نه برای اذیت کردن خواننده هایتان! 

نیکی ما به دیگران ازائی ندارد

 در زمانهای قدیم پسرک فقیری در شهری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر خجالت زده و دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد!

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.

 

  

 

 

پسر با دقت و آهستگی شیر را سر کشید و پس از تشکر گفت : "چقدر باید به شما بپردازم؟ " دختر پاسخ داد: "چیزی نباید بپردازی، مادرم به ما آموخته که نیکی ما به دیگران ازائی ندارد"پسرک گفت: "پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم"
 

 

 

سالهای سال از این ماجرا گذشت تا اینکه آن دختر جوان که حالا برای خودش خانمی شده بود به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر دیگری فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین بهتری نسبت به درمان او اقدام کنند. 


 

 

دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن بیمارش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت. 


 

 

سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.   

 

 

 

از آن روز به بعد آن زن بیمار را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی و تیم بزشکی بیمارستانش گردید. 


 

 

آخرین روز بستری شدن زن جوان در بیمارستان بود. به درخواست دکتر صورتحساب پرداخت هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. آن پزشک گوشه صورتحساب چند کلمه ای نوشت و آنرا درون پاکتی گذاشت و برای آن زن جوان ارسال نمود. 


 

 

زن جوان از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا زیر لب خواند : "بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است" امضاء. دکتر هوارد کلی !


معمولا ما در زندگی خود بد جوری شیوه ی داد و ستد را پیشه خود کرده ایم و تا چیزی از کسی نگیریم و یا کاری برایمان انجام ندهند در ازائش حاضر به ارائه ی خدمتی نیستیم! البته مطمئنا این تقصیر از جانب هیچکدام از ماها هم نیست! ولی بطور کلی این خصلت خوبی نیست ضمن اینکه با آموزه های دینی ما هم سازگاری ندارد و با فرهنگ و ادب ایــرانی هم در تضاد است. ما حتی به نصیحت استاد سخت سعدی در این مورد توجه نمی کنیم که می فرماید : 


 
تو نیکی می کن و در دجله انداز 

که ایــزد در بیــابــانــت دهـد بـاز 

یا بقول حافظ که می گوید :
ت 

و بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند


مارها و قورباغه ها

 

 

 

مارها قورباغه‌ها را می خوردند و قورباغه‌ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغه‌ها علیه مارها به لک لک‌ها شکایت کردند . 


لک لک‌ها چندی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه‌ها از این حمایت شادمان شدند. 


طولی نکشید که لک لک‌ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه‌ها. 


قورباغه‌ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند. 


عده ای از آنها با لک لک‌ها کنار آمدند و عده‌ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند. 


مارها بازگشتند ولی اینبار همپای لک لک‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها کردند. 


حالا دیگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند. 


ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است ! 


اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان !!؟؟ 


 

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟

مزرعه

 

پیرمرد تنهایی در مزرعه اش زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود ولی چاره ای دیگر نبود تا از او کمک بگیرد.
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال با این وضعیت نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. ولی در صورتی هم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر.

زمان زیادی نگذشت تا اینکه پیرمرد تلگرافی را با این مضمون دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام !
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهی چه کنی ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم !
 

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد. اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید
مسلما می توانید از عهده ی آن بخوبی برآیید.
مانع فقط ذهن است !
نه اینکه شما در کجا هستید و آیا انجام کاری حتی در دور دست ها امکان پذیر هست یا نه ...!