آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

آراج آفاق

مسجدسلیمان دیار بختیاری(mis) ، جملات کوتاه و آموزنده ،گنجینه های معنوی

شب قدر

بر قلب زینب ابر غم می‏بارد امشب

سوز دلش بوی مدینه دارد امشب

زینب ز ابر دیده می‏بارد ستاره

دارد به پیشانی بابایش نظاره

آرام بهرش سفره افطار چیند

در چشم او رخساره مادر بیند

این عالمه غیر معلم بی قرار است

آگه شده بابای او چشم انتظار است

آرامش او کرده زینب را پریشان

گوید پدر اینگونه قلبم را ملرزان

ای کاش من در کوچه سیلی خورده بودم

اینجا نبودم در مدینه مرده بودم

ای کوچه‏های کوفه از غربت بمیرید

بوسه ز پای رهبری مظلوم گیرید

ای خاک نخلستان ز رویش توشه بردار

خود را به زیر پای او آرام بگذار

مرغان عاشق راه مولا را بگیرید

او بی کس است امشب شما بهرش بمیرید

امشب علی مات جمالی لاله گون است

ذکر لبش »انا الیه راجعون« است

خانه نشین داغ زهرای نجیب است

دلخسته از نامردی شهری غریب است

محراب را چون پشت در گلگون نماید

بر شهر خونین او سر غربت بساید

بهر علی هنگامه پرواز گردید

تا که ز پا افتاد دستش باز گردید

شب قدر

ای خدا ای فاتح هر مشکلم

وی همه آرامش جان و دلم

بشنو از دل راز یک بی آبرو

ده مجال گفتگویم، گفتگو

در شب احیا به تو رو کرده‏ام

خویش را با توبه همسو کرده‏ام

گرچه عمری با گنه بنشسته‏ام

گرچه قلب صاحبم بشکسته‏ام

صبر کن، از کیفر من بر حذر

تا کنم در خویش تجدید نظر

بهر تو خود را مهیا می‏کنم

توبه را در خویش احیا می‏کنم

هر که باید رفت چون فرزند نوح

توبه باید، توبه از نوع نصوح

چونکه امشب بامنیبین زیستم

راضی از عمر گذشته نیستم

بر تو عمری بدگمانی داشتم

بهر شیطان آشنائی داشتم

چون بگیرم آینه در دست خویش

فاش بینم، فاش، روی پست خویش

گرچه دل بد کرده تکفیرش مکن

بنده‏ات برگشته تحقیرش مکن

هرکه بر حال خراب خود رسید

پیش از مردن حساب خود رسید

هر که گیرد آینه در پیش رو

کرده‏های خویش بیند مو به مو

خویش را بیند که خود با خود چه کرد

تا بداند سخت باید توبه کرد

باید از بگذشته‏ها عبرت گرفت

دست را بر زانوی همت گرفت

حال باید وادی تحلیف رفت

یا علی گفت و سوی تکلیف رفت

سخت باید نفس را بشکست و ماند

عهد و پیمان با شهیدان بست و ماند

همچنان بار شهیدان مبین

مانده انبان یتیمان بر زمین

راه ما راه شهیدان خداست

کیست پرسد ای خدا مهدی کجاست

گرچه دل شرمنده است از روی تو

ای خدا با مهدی آمد سوی تو

نیستم اینک از الطافت خدا

سینه‏ای دارم شبستان خدا

یا حلیم امشب که من سرگشته‏ام

یا علی گویان سویت بر گشته‏ام

شب قدر

ای خدا طالب کلام توأم

تشنه‏ام تشنه سلام توأم

تو همه حاجت و جواب منی

بر طرف ساز هر حجاب منی

تو سزاوار سجده عشقی

تو حواله کننده رزقی

چاره ساز قلوب پُر آهی

راه ساز هر آنچه گمراهی

تو کرامت کننده فضلی

در فضیلت دو دست پر بذلی

تو کریمی تو ناصری تو حلیم

تو حکیمی تو قادری تو علیم

تو عزیزی تو مؤمنی تو مجید

تو ودودی تو مبدعی تو معید

تو حبیبی تو خالقی تو مجیب

تو حسیبی تو رازقی تو رقیب

تو جلیلی تو بارئی تو جمیل

تو وکیلی تو صاحبی تو کفیل

تو مفتح تو مقتدر تو کبیر

تو مفرّج تو منتقم تو مجیر

تو گشاینده گره‏هایی

تو زداینده غم مایی

تو به ما لطف هل اتی کردی

ختم پیغمبران عطا کردی

پدری داده‏ای چنان مولا

مادری داده‏ای چنان زهرا

تویی آن منعم و تویی ذوالمن

تو به ما داده‏ای حسین و حسن

تو به ما داده‏ای همه حاجات

بانویی همچو عمّه سادات

ای تو داده به شیعه شیون و شین

کاشف الکرب داده‏ای به حسین

دل ما را تو کرده‏ای عاشق

آفریدی تو شیعه صادق

تو دل نرم داده‏ای به رضا

خواهری شبه زینب کبری

تو به ما داده‏ای ولایت را

نعمت پاک مرجعیت را

شکر هر نعمتی تو را باید

پس چرا مهدی‏ات نمی‏آید

قدرت شکر کوه نعمت نیست

علت طول عصر غیبت چیست؟

گر گناهان ماست سدّ ظهور

ظلمت ما ببر به آیه نور

شب قدر

ای خدا ملاقاتت نور دیده می‏خواهد

نیمه شب مناجاتت دل بریده می‏خواهد

ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم

التجای کوی تو اشک دیده می‏خواهد

دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین

این دل سیه، وصلت در سپیده می‏خواهد

ای بهار فرجامم منکه خارم و خامم

گلشن بهارت را گل رسیده می‏خواهد

شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش

آبیاری سرخ یاس چیده می‏خواهد

روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست

این دلم دو عالم را زین عقیده می‏خواهد

راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق

حالتی مشابه با آن شهیده می‏خواهد

هر غم و بلایش را می‏خرم به جان اما

درک روضه‏هایش را غم کشیده می‏خواهد

ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن

امتحان عشقت را برگزیده می‏خواهد

با ابوتراب امشب می‏کنم نوا یارب

عبد خسته زینب سر بریده می‏خواهد

ای امید افطارم وی نوید اسحارم

طلعت رشیدت را دل ندیده می‏خواهد

شب قدر

مناجات شب قدر

بگذار تا بمیرم در این شب الهی

ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه

چندان که باز گردم گیرم ره تباهی

چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما

دل مرده می‏شوم باز با غمزه گناهی

گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان

بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی

ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم

شرمنده‏ام ز مهدی وز درگهت الهی

تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم

چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی

من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم

ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی

با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم

دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهی

ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را

گر تو نمی‏پسندی تقدیر کن نگاهی

دل را تو می‏کشانی بر عرش می‏کشانی

بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی

دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر

بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی

امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر

جان حسین و زینب بر ما بده پناهی

آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب

از ما مگیر او را جان حسن الهی

در این شب جدایی در کوی آشنایی

هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی