ارزش هر چیز در چشم بیننده است . برای هیچ چیز ارزش از پیش تعیین شده ای وجود ندارد . میزان ارزش هر چیز بهایی است که کسی حاضر است برایش بپردازد .
دنیای پیرامون شما تجلی فیزیکی دنیای درون شماست . کار اصلی شما در زندگی این است که زندگی مورد علاقه ی خود را در درون خود خلق کنید .
هر چقدر انرژی و اشتیاق بیشتری داشته باشید ، احتمال اینکه موقعیت مناسب را تشخیص دهید و از آن استفاده کنید ، بیشتر می شود .
مشغولیت ذهنی تاجران موفق ارائه ی خدمات بهتر به مشتری است .
فقط راجع به چیزهایی فکر کنید که طالب آن هستید و راجع به آنچه که طالب آن نیستید ، فکر نکنید .
اگر در حال رشد فکری نیستید ، پس دارید در جا می می زنید . اگر روز به روز بهتر نمی شوید پس دارید بدتر می شوید .
وجود هر کدام از کارکنان باید برای انجام وظایف مؤسسه ضروری باشد .
قدر لحظات زندگی را بدانیم و از آنها به خوبی استفاده کنیم ، زیرا هرگز تکرار نخواهند شد .
موفقیت ها و دستیابی به اهداف با سخت کوشی بدست می آید . هنگامی که شک دارید موفق می شوید یا نه ، سخت تر تلاش کنید و اگر به نتیجه نرسیدید ، باز هم بیشتر تلاش کنید .
سرمایه عبارت از دارایی هایی است که می توان برای تولید پول نقد از آن استفاده کرد . با ارزش ترین دارایی شما توانایی کسب درآمد است .
ذهن ناخودآگاه شما موجب می شود ، همه ی گفته ها و اعمالتان مطابق با الگویی انجام پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای زیربنایی شما هماهنگ است .
شانس هنگامی رخ می دهد که آمادگی و موقعیت در یکجا جمع شود .
آنچه به راستی ارزشهایی را که واقعاً به آن اعتقاد دارید ، بیان می کند ، ادعاهای شما نیست بلکه گفته ها ، اعمال و انتخاب های شما به ویژه در هنگام ناراحتی و عصبانیت است .
اشتباه مدیران این است که با اجرای سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن بر تیرگی روابط افراد سازمان دامن می زنند .
آزادی کارکنان یعنی مسئولیت پذیری ، از همین رو اکثر مدیران از آن وحشت دارند .
مدیر موفق و البته خلاق باید مثل کودکان چیزهایی را باور داشته باشد که عقل سلیم برای آنها چندان ارزشی قائل نیست .
در اخلاق حرفه ای مدیریت دو نوع اخلاق داریم که دوش به دوش هم در حرکت اند : اول اخلاقی که موعظه اش می کنیم اما بدان عمل نمی کنیم ، دوم اخلاقی که بدان عمل می کنیم اما به ندرت به موعظه اش می پردازیم .
در آن زمان ، دنیا مانند زمان لوط خواهد بود که
مردم غرق کارهای روزانه شان بودند ، می
خوردند ، می نوشیدند ، خرید و فروش می
کردند ، می کاشتند و می ساختند ، تا صبح
روزی که لوط از شهر سدوم بیرون آمد و آتش
گوگرد از آسمان بارید و همه چیز را از بین برد .
بلی به هنگام بازگشت من ، اوضاع دنیا به همین صورت خواهد بود .
شش چیز در شش جا ( سخنان خدا )
من شش چیز را در شش جای قرار دادم ولی مردم آنرا در شش جای دیگر طلب می کنند و هرگز به آن نمی رسند :
1- من علم را در گرسنگی قرار دادم ولی مردم آنرا در سیری دنبال می کنند .
2- من عزت را در نماز شب قرار دادم ولی مردم آنرا در دستگاه سلاطین دنبال می کنند .
3- من ثروت را در قناعت قرار دادم ولی مردم آنرا در کثرت مال دنبال می کنند .
4- من استجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم ولی مردم آنرا در قیل و قال دنبال می کنند .
5- من بلند مرتبگی را در تواضع قرار دادم ولی مردم آنرا در تکبر دنبال می کنند .
6- من راحتی را در بهشت قرار دادم ولی مردم آنرا در دنیا طلب می کنند .