مشاهده۱۰ روش ساده و کارآمد برای یک حافظه ی قوی
روش های زیر را دنبال کنید:
1- کتاب بخوانید:
یک کتاب انتخاب کنید. کتابی با موضوعی کاملاً جدید. موضوعی که تاکنون در مورد آن اطلاعی نداشتید. هر هفته در یک موضوع جدید کارشناس و خبره شوید. با این کار نه تنها ورزش میکنید، بلکه به این همه ناشر و نویسنده ایرانی هم که بازاری برای فروش کتابهایشان پیدا نمیکنند کمک میکنید.
2- بازی کنید:
بازی راه بسیار خوبی برای مغز شماست که مهارتهایش را به امتحان بگذارد. سودوکو (جدول اعداد)، جدول کلمات، مکعبهای روبیک و بازیهای الکترونیکی که این روزها در موبایلها به وفور یافت میشوند، میتوانند به بالا رفتن مهارتهای مغز شما و تقویت حافظهتان کمک کنند. این بازیها خودشان هم نوعی تفریح هستند. البته زمانی شما از این بازیها بیشترین سود را میبرید که روزی چند دقیقه با آنها وقت بگذرانید، نه ساعتها.
3- از دست مخالفتان استفاده کنید:
هر از گاهی یک روز را اختصاص دهید به استفاده از دست مخالفتان.اگر چپ دست هستید با دست راستتان در را باز کنید. اگر راست دست هستید تلاش کنید کلید را با دست چپ بچرخانید. همین کار ساده باعث میشود مغزتان راههای جدیدی ایجاد کند. ساعتتان را در دست چپتان ببندید تا یادتان بماند که از دست مخالفتان استفاده کنید.
4- شماره تلفن حفظ کنید:
این تلفنهای امروزی هم گاهی دردسرند. در حافظه این تلفنها میتوان همه اطلاعات را ذخیره کرد. برای همین است که این روزها دیگر کمتر کسی شماره تلفن حفظ میکند، در صورتی که حفظ کردن شماره تلفن تمرین خیلی خوبی برای مغز است. هر روز یک شماره جدید یاد بگیرید.
5- خرق عادت کنید:
اغلب مردم عادتهایشان را دوست دارند؛ وقتکشیها و تفریحاتی که میتوانند تا ساعتها ادامه پیدا کنند. اما هرگاه چیزی تبدیل به طبیعت دوم انسان شد، دیگر مغز برای انجام آن انرژی نمیسوزاند. اگر واقعا میخواهید مغزتان جوان بماند با عادتهایتان مبارزه کنید. درها را با دست مخالفتان باز کنید و دسرتان را قبل از غذا بخورید. همه این کارها باعث میشود مغزتان از خواب بیدار شود و دوباره دنیا را ببیند.
6- برای مغزتان غذا بخورید:
مغز شما به چربیهای سالم نیاز دارد. روغنهای ماهی، خشکبار، دانههای مغذی و روغن زیتون جزو این دسته از غذاها هستند. شروع کنید به خوردن این گونه غذاها و از خوردن چربیهای اشباع شده پرهیز کنید.
7- از راههای متفاوت بروید:
به هر کجا که میخواهید بروید از راهی متفاوت و جدید بروید.همین تغییر کوچک در عادتهای روزانه باعث می شود برای مغزتان در پیدا کردن مسیرها تمرین کند.اگر همیشه از یک سمت خیابان راه میرفتید به سوی دیگر خیابان برودی. وارد مغازههای جدید شوید و خلاصه هر کاری که عادتهای روزانه شما را میشکند انجام دهید.
8- یک مهارت جدید کسب کنید:
یادگیری یک مهارت کاری جدید باعث میشود بخشهای مختلفی از مغز شما به کار بیفتد. با این کار حافظهتان هم وارد بازی میشود، شما مهارتهای جدیدی یاد میگیرید که به شما کمک میکند کارهای متفاوت انجام دهید.
9- یک تفریح جدید پیدا کنید:
یک مهارت جدید پیدا کنید که زیاد هم گران نباشد. عکاسی با دوربین دیجیتال، نقاشی، ساز زدن، روشی جدید در نوشتن میتوانند گزینههای خوبی برای شما باشند.
10- فهرست تهیه کنید:
فهرستها خارقالعادهاند. تهیه فهرست به شما کمک میکند موارد مختلف را به هم پیوند دهید. فهرستی از همه مکانهایی که به آنها سفر کردهاید تهیه کنید. نام همه غذاهایی را که تاکنون چشیدهاید روی کاغذ بیاورید. از بهترین هدایایی که تا به حال دریافت کردید فهرست تهیه کنید. هر روز یک فهرست تهیه کنید تا حافظهتان شخم بخورد اما حواستان هم جمع باشد که خیلی به این فهرستها تکیه نکنید. فهرست تهیه کنید اما بدون آن به خرید بروید. فهرست را وقتی استفاده کنید که هر چه به ذهنتان میرسید خریدید.
مراقب افکارت باش که گفتارت می شود .
مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود .
مراقب رفتارت باش که عادت می شود .
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود .
و اما اینکه هیچ وقت از یادت نبر که در مورد کسی زود قضاوت نکن ...
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند»
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند، اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد ، که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.
زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود ، که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و فریاد می کند؟
آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی را که می دانست رفت ، اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود .
روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی راهب رساند، قصه ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد .
راهب نگاهی به زن کرد و گفت: چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است. ببر کوهستان؟ آن حیوان وحشی؟راهب در پاسخ گفت: بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان را آوردی چیزی برایت می سازم که شوهرت را درمان کند و زن در حالتی از امید و یاس به خانه برگشت .
نیمه شب از خواب برخاست. غذایی را که آماده کرده بود، برداشت و روانه ی کوهستان شد . آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند که ببر در آن زندگی می کرد ، از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد. آن شب ببر بیرون نیامد. چندین شب دیگر این عمل را تکرار کرد ، هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب ببر وحشی کوهستان غرش کنان از غار بیرون آمد . اما فقط ایستاد و به اطراف نگاهی کرد. باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت .
هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند.
این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه در یکی از آن شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و بوی غذا به مشامش می خورد، آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد. زن خیلی خوشحال شد. چندین ماه دیگر اینگونه گذشت . طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و منتظر آن زن می ماند زن نیز هر گاه به ببر می رسید در حالی که سر او را نوازش می کرد به ملایمت به او غذا می داد، هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی در میان نبود و هر شب آن زن با طی راه سخت و دشوار کوهستان برای ببر غذا می برد و در حالی که سر او را در دامن خود می گذاشت، دست نوازش بر مویش می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت تا آنکه شبی زن به ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و روانه ی خانه اش شد .
صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن راهب رفت تار موی سبیل ببر را مقابل او گذاشت و در انتظار نشست .
فکر می کنید آن راهب چه کرد؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود .
زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید. راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت: ”مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست، توئی که توانستی با صبر و حوصله، عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی و آن ببر را رام خودت سازی، در وجود تو نیرویی است که گواهی می دهد توان مهار خشم شوهرت را نیز داری، پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دورساز .
آیا مایلید به افکار کسی که در کنار دستتان نشسته است پی ببرید؟ اگر با افراد زیادی مواجه شده باشیم میتوانیم بسیاری از افراد را حتی از نوع صحبت کردنشان بشناسیم.اما این شناخت در مواجه حضوری با دانستن بسیاری از حالات ثابت شده در علم روانشناسی بهترین فرهنگ نامه? آدمشناسی را برایمان میگشاید. با شناخت بیشتر افراد، ارتباطمان جهت دار میشود و در مدت کوتاهی خواهیم توانست که به هدف مورد نظر از این آشنایی و ملاقات نزدیک شویم. ایجاد رابطه صحیح باعث رشد عزت نفس در انسان میشود و ارتباط ما با خودمان و اطرافیان تقویت می شود ، هر چه بهتر و کاملتر با خود و دیگران ارتباط برقرار کنیم، احساس موفقیت از ایجاد یک ارتباط صحیح و دوستانه ما را زودتر به هدفهایمان میرساند و باعث تعالی افکار و رفتارمان در زندگی میشود.
فرد خوددار:
اگر شخصی دستهایش را پشت کمر قفل کند، نشان میدهد که خود را به شدت کنترل کرده است.در این حالت او سعی دارد خشم یا احساس ناامیدی را از خود دور کند.
حالت تدافعی:
اگر انگشتان دستها به بازو گره خورده باشد نشان دهنده حالت تدافعی در برابر حملهای غیر منتظره و ناگهانی یا بیمیلی برای تغییر چهره شخص است.اگر انگشتها مشت شده باشند، حالت بی میلی شدیدتر است.
متفکر:
گره کردن دستها به دستههای صندلی نشان میدهد که شخص سعی دارد احساس خود را مهار کند. اما قفل کردن قوزک پاها به یکدیگر حالت تدافعی است. این حالت بیشتر در مسافران مضطرب هواپیمای هنگام پرواز و فرود آن دیده میشود.
دقت:
وقتی شخص انگشت سبابه را روی صورت و بقیه دستش را به صورت گره کرده در پایین صورتش قرار میدهد یعنی که با دقت است.این حالت نشان میدهد که شخص بادقت زیاد به صحبتهای شما گوش میدهد و یک یک کلمات شما را میسنجد و در چهره او حالتی انتقادی به چشم میخورد.
بدگمان:
انگشتهای گره شده زیر چانه و نگاه خیره نشان دهنده حالت تردید و دودلی است. او به صحبتهای شما و صحت گفتههایتان تردید میکند. در این حالت ممکن است آرنج روی میز قرار گرفته باشد.
بیگناه:
دستهایی که روی سینه قرار گرفته باشد، بهترین نمونه برای نشان دادن و حالت بیگناهی و درستکاری است. این حالت اثر باقیمانده از شکل سوگند خوردن است که دست را روی قلب قرار میدهند.
مطمئن:
این حالت دستها در مردها نشان میدهد که به آنچه که میگویند اعتقاد و اعتماد کامل دارند و در خانمها کمتر دیده میشود. خانمها هنگامی که دست خود را به کمر میزنند نشان میدهند که به آنچه میگویند اطمینان دارند.
مرموز:
دستهای به هم مشت شده زیر چانه نشان میدهد که شخص نظریاتش را پنهان میکند و به شما اجازه میدهد به صحبت خود ادامه دهید، تنها هنگامی که حرفهایتان پایان یافت به شما و نظریات شما حمله خواهد کرد.
ظاهر ساز:
او آرام به نظر میرسد اما این آرامش پیش از توفان است.این حالتی است که بیشتر رؤسا به خود میگیرند تا خود را به گونهای به زیردستان نزدیک کنند و در عین حال جاذبه آنها نیز کم نشود.
آماده و موفق:
قرار دادن پاها روی هر چیز (روی صندلی، میز، سکو و... نشانه حالت مالکیت است... در یک میز گرد تنها رئیس اجازه دارد چنین حالتی داشته باشد و آرامش خود را نشان دهد.)
اعتماد به نفس:
تکیه زدن به صندلی در حالتی که دستها پشت سر قفل شده نشان دهنده اعتماد به نفس قوی است. اگر شخصی در این حالت صحبت میکند به گفتههای خود اعتماد دارد و اگر به صحبتهای شما گوش میدهد به خود زحمت ندهید، او خود همه ماجرا را میداند .