یا مقلب القلوب والابصار؛
پروردگارا تو مقلب القلوب و الابصاری که قلبها را به سمت کمال دگرگون مىسازی و چشمها را به سوى خود مىدوزی. قلبها چون کرات دگرگون مىشوند؛ ولى پس از دگرگونى، باید استوارى یابند؛ اگر قلوب دگرگون شدند و سپس بر دین الهى استوار گردیدند، ابصار نیز چنین مىشوند؛ زیرا ابصار فرمانبردار قلوبند، پس مددمان کن.
یا مدبر الیل و النهار؛
لیل و نهار نماد ظلمت و نورند. اگر تو شب و روز را تدبیر مىکنی، ظلمت و نور را هم مىآفرینی. پس فقط تو مىتوانی چنان تدبیر کنی که پرده ظلمت از روى دل کنار رود و نور معرفتش بر آینه قلب بتابد.
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال؛
پروردگارا؛ تحویل حال به احسن الحال همان تغییر سوء حال انسان به حسن حال الهى تو است؛ و این تغییر وقتى تحقق مىیابد که:
از پلیدى گناه رهاییمان دهی، زیرا بدترین حال انسان و پستترین مقام آدم هنگامى است که در باتلاق گناه فرو مىرود.
انجام واجبات را چون چراغى فرا راه ما قرار دهی تا ما را به سوى حسن حال الهى رهنمون شود. زنگار صفات پلید را از آینه دلمان بزدایی تا سوء حال ما به حسن حال نگار تبدیل شود.
فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد.
سلام ای سال نو
ای وامدار لحظه های روشن فردا
خداحافظ تو را ای کهنه سال، ای خاطرات شاد و نازیبا
سلام ای سبزی و آب زلال و سایه های بید
هلا ای آفتاب پاک پر امید
خداحافظ تو را یلدا و شب های زمستانی
سلامم بر تو ای سالی که می آیی
طراوت پیشه پاک اهورایی
بهار سبز رویایی
چه سرمستم که می آیی
درودم بر تو ای فصل شکفتن
آشنای با طراوت، مهربان میلاد باریدن
خداوندا بگردان چون بهاران
حال من را، سوی آن حالی که می دانی
به جان سرو زیبا ، سبز خواهم شد
بسان قاصدک ها، من رها از غصه خواهم شد
شما را حوض آبی
ابر بغض آلوده
ای زیبا کلام ناودان قصه گو
من دوست میدارم
سلام ای کوچه های شسته از باران
کنون ای مهربانان، یاد یاران، یاد یاران
خداحافظ ذغال روسیاه
افکار سرما خورده محبوس
گذر کردم، سیاوش گونه پروازی فراز آتش و
خرسند از پاکی
خدایا، کاسه تقدیر آوردم
و نجوا گونه، قاشق میزنم تا صبح
عطا کن قسمت من را تو بهروزی
به قدر ظرف من ، نه
قدر مهر چون تو معبودی
کریما ، روزی ام را عاشقی فرما
خدایا ، قطره اشکی عطایم کن
ببارم گاه گاهی رو به درگاهی
خدایا سالها و لحظه های رفته ام ، رفتند
مرا اینک تو سال و لحظه های با سعادت ، هدیه ام فرما
به من آرامشی، مهری، عنایت کن
یقینی مرحمت فرما
بفهمم تا خدا، یک ،یا خدا، باقی است
و روحی، تا به پرواز آورد ، این جسم خاکی را
خدایا،باور افسردگان را، چون بهاران، زندگانی ده
و روح خستگان را هم ، خروشی
جاودانی ده
کویری قلب تنهایان،به مهری،آبیاری کن
به کوی بی کسان،یک مهربانی، آشنایی را ، تو راهی کن
هر آنکس را که با هجر عزیزی امتحان کردی
به یاد خاطراتش، عاشقانه زندگی کردن، تلافی کن
بکوبان با سرانگشتان مهری، کوبه درهای غربت را
بسوزان ریشه های سرد نفرت را
حبیبا، سال نو را
سال نور و عاشقی فرما
بزرگا، زندگی کردن نشانم ده
و راه و رسم دل دادن، ستاندن، پیش پایم نه
به کامم لذت با هم نشستن،مهر ورزیدن عنایت کن
فهیم ارزش هر لحظه ام گردان
بدانم خنده در آیینه ، بس زیباست
بفهمم بغض در آدینه، دست ماست
بخوانم با قناری ها ، خدا اینجاست
بجویم من خدایم ، چون که حق زیباست
عزیزا هفت سین عیدمان را
سایه سار سبز سیمای سحرخیزان سرواندیش ساعی
مرحمت فرما
خدایا، باور تغییر را
این کیمیا درس بهاران را
در اعماق قلوب یخ زده
گرم و شکوفا کن
تو خار هر کدورت را
به گلبرگ گذشتی بی اثر گردان
چکاوک را تو یاری کن
به آوازی، دل همسایه مان را شاد گرداند
شقایق را
که دشت لخت و عریان، شعله پوشاند
به خوشبختی، نشان کوچه بن بست ما را ده
نشان مردم این شهر را ، یاد بهار آور
خدایا،
در طلوع سال نو
آغاز راه سبز فرداها
تو قلب هر مسافر را
به نور معرفت
آگه به رمز و راز ریبای سفر فرما
بفهمان زندگی بی عشق ، نازیباست
که قدر لحظه ها
در لحظه، ناپیداست