ای خدا ملاقاتت نور دیده میخواهد
نیمه شب مناجاتت دل بریده میخواهد
ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم
التجای کوی تو اشک دیده میخواهد
دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین
این دل سیه، وصلت در سپیده میخواهد
ای بهار فرجامم منکه خارم و خامم
گلشن بهارت را گل رسیده میخواهد
شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش
آبیاری سرخ یاس چیده میخواهد
روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست
این دلم دو عالم را زین عقیده میخواهد
راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق
حالتی مشابه با آن شهیده میخواهد
هر غم و بلایش را میخرم به جان اما
درک روضههایش را غم کشیده میخواهد
ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن
امتحان عشقت را برگزیده میخواهد
با ابوتراب امشب میکنم نوا یارب
عبد خسته زینب سر بریده میخواهد
ای امید افطارم وی نوید اسحارم
طلعت رشیدت را دل ندیده میخواهد
بگذار تا بمیرم در این شب الهی
ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما
دل مرده میشوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان
بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمندهام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم
ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم که در به رویم وا میکنی به آهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را
گر تو نمیپسندی تقدیر کن نگاهی
دل را تو میکشانی بر عرش میکشانی
بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی
دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر
بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر
جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب
از ما مگیر او را جان حسن الهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی
هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی
پروردگارا .
تو را سپاس می گویم که ما را به نعمتهای خود آراستی و هر روز روزی بخشیدن به ما را بر عهده گرفتی .
تو را سپاس می گویم که سلامتی را لباسی نمودی آراسته و بر تن ما پوشاندی تا با آن فراغت اندیشیدن به نشانه هایت را داشته باشیم .
ما با یاد تو و با نام تو پا در طبیعت زیبایی که خلق نمودی می گذاریم و برای آباد نمودن زمینی که آفریدی و برای پاکیزگی آن تلاش می کنیم .
تو به لطف همیشگی خود ما را از آفات و بلاهای آن در امان نگه دار .
و با محبت همیشگی که بر ما داری ما را حفظ نما .
تویی آن ستوده بزرگوار
تو نزدیک ترینی .
تنها ترینی .
امن ترینی .
تو آنی که بی هیچ واهمه ای می توان با او سخن گفت.
هر چه که فکرش را کرده باشی یا که همان دم فی البداهه بیاید را می شنوی بی آنکه خرده ای بر من بگیری .
تو آنی که با شنیدن همه خواسته های خوب و بد من و با همه بی مهریم همواره بر من نظر داری و با من مهربان بودی .
بهترین آنها را به سوی من جاری ساختی و محبت خود را در آن زمان که از همیشه بدتر بودم بر من روانه کردی ...
یا سابغ النعم ... یا دافع النقم ... یا نور المستوحشین فی الظلم...
خدایا،
ای کارساز بنده تنها و ای نگهدارنده ما از هر چیز وحشت زا .
تو خود می دانی که سرانجام هر گریز و فراری جز بر آستان تو نیست .
پس چگونه از بارگاهت می توان گریخت ؟
خدایا ،
اگر تو روی بزرگوار خود را از من بگردانی ،
یا فضل بسیارت را از من دریغ فرمایی ،
یا روزی ات را از من باز داری ،
و یا رشته محبت خود را از من بگسلی ،
باز هم برای رسیدن به هر یک از آرزوهایم راهی جز تو نمی یابم و در راه رسیدن به آنچه نزد توست جز به یاری تو قدم بر ندارم ...
که من بنده توهستم و در اختیارت و جز فرمان تو مرا فرمانی نیست .
پس مرا توفیقم ده تا در همه حال از تو به نیکی سخن گویم و به ستایشت کمر بندم و سپاسگزار تو باشم ،
تا به آنچه از دنیا عطایم کرده ای دلخوش نگردم و بر آنچه از من دریغ داشته ای اندوهگین نشوم .
که تو بر هر کار توانایی .................